سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل مامان و بابا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تعیین اسم

سلام مامان من منو بابات بالاحره بعد از این همه مدت به این نتیجه رسیدیم که اسم تو رو چی بزاریم نمی دونم که بعداً اگه بزرگ بشی از اسمت خوشت می یاد یا نه آره منو بابات تصمیم گرفتیم که اسم تو رو بزاریم ونداد خوشت می یاد عزیزم یعنی امید و آرزو یک اسم کاملاً اوستایی است .ایشاله که خوشت بیاد و منو بابات بابت این کار دعوا نکنی راستی پسر گلم روز 30/1/89 رفت بودم پیش دکتر به من گفت که تو هفته 28 هستی در حالی که من فکر می کردم هفته هفته 26 هستم گفت که 14 یا 15 تیر می یای پیش منو بابات .

راستی پسر گلم مامانی و بابایی روز 1/2/89 اومدن تهران و مامانی انسی روز 2/2/89 برداشت لباساتو برات آورد منو بابات خلیلی خوشحال شده بودیم حالا منتظریم مامانی و بابایت برن و منو بابات اتاقتو بچینیم

ونداد من خوب خوب خوب و سالم و به موقع به دنیا بیا من عاشقتم پسرم الان که دارم اینو م ینویسم تو داری لقد می زنی به دلم قربون لقد زدنت برم مامان به من کمک کن تا این مدتی که مونده رو خسته نشم و زود زود تو رو به دنیا بیارم باشه گلم کمکم کن پسری این مدتو به من کمک کن

خیلی دوست دارم ببینمت مامان گلم به امید دیدار


تکون خوردن

سلام پسری دیشب که می یشه تقریبا 14/1/89 بابات دستشو گذاشت روی شکم من و  تو هی به دستشه باپاهای کوچیکش ضربه زدی بابات داشت حال می کردی پسرم سالم بیا بیرون خیلی دلم شور می زنه که مبادا تو چیزیت باشه فقط دوست دارم تو رو سالم ببینم دوست دارم

ر

راستی یادم رفت بهت بگم مامانی اون رو ز که رفتم سونوگرافی 20/12/88 بود و من فهمیدم خدا یک پسر خوب بهم داده راستی مامام عید رفته بودیم خونه مامان بابات خیلی منو اذیت کردی نمی تونستم نفس بکشم راستی مامان 7/1/88 برای اولیم بار با سر زدی توی شیکمم چقدر حس خوبی بهم دست داد .

مامانی من تو رو خیلی دوست دارم


سونوگرافی

سلام پسر گلم امروز فهمیدم که تو دیگه حتماً پسری آخه امروز رفتم سونوگرافی و اون فندوق قشنگتو دیدیم دیدمت پسرم چقدر تکون میخوردی خانم دکتر گفت بچه ات چقدر شیطون است.

جوجه من توی اون دنیای خودت که هستی برای مامان دعا کن

جوجو دعا کن من دیگه منت کسی رو نکشم

دیگه حتی از مامانی و بابایی پول نگریم

جوجو دعا کن بابات خوب بشه

 


بارداری

ما بعد از یک سال که از سالگرد ازدوجمون گذشت در 21/8/88 متوجه شدم که باردام یعنی درست در 21/7/88 من باردار شده بودم منو امید از این خبر خیلی خوشحال شدیم .چون واقعاً من بچه دوست داشتیم .

در روز 23/8/88 رفتم آزمایشگاه جواب مثبت بود. 

دو روز بعد از آن رفتم دکتر دکتر که توی بیمارستان تهران کلینیک بود خانم شادانلو اون به من سونوگرافی داد و وقتی من رفتم سونوگرافی گفت درست 5/7 هفته هستی و صدای قلب بچه رو شنیدم (رفتم بیمارستان این سینا )

بعد دکتر رمو عوض کردما و رفتم پیش خانمی که پسر عمو جهانگیر معرفی کرد و خیلی معروف بود خانم زهرا وزیری

اون به من قرص های زیادی روز به روز شکم من بالاتر می بامد که در 13 هفته گی در 30 /10/88 رفتم دوباره سونوگرافی و برای اینکه ببینم آیا دهانه رحمم باز است یا نه که الحداله نبود و خانومه گفت 60%  یچه است پسر است رفتم آزمایش خون که در آزمایش خون قندم بالا بود که من مجبور شدم 3 روز در بیمارستان دی بمونم و بعد از آن بعد از گریه زاری های فروان بالاخره من باید انسولین می زدم با این هم ساختم در 16 هفتگی یعنی درست اول ماه 5 من صبح از خواب بلند شده بودم که احساس کردم یک ضربه خورد زیر شکمم احساس قشنگی بود.

یواش یواش داره شکمم گنده می شه زیر دلم احساس درد می کنم چون توی این زمان مجبورم که رزیم بگیریم زیاد چاق نشدم .خدایا خداکنه بچه ام سالم باشده

اسم های زیادی براش انتخاب کردیم کسری - دانیال - راستین - رادین نمی دونم کدومو بزاریم .

در هفه 17 هر روز رفتم آزمایش ‍ژنتیک و الحمداله خوب بود خدایا تا آخرش همین قدر خوب باشه

حالا الان هفته بیستم هستم آخر هفته باید برم سونوگرافی سه بعدی خدایا همه چیز خوب باشه .امروز 45/12/88 است به امید خدا

ایشاله یک بچه توپول سالم به دنیا بیارم