سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل مامان و بابا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تولد

امروز بعد از 6 ماه اومدم سر کار بالاخره پسر کوچک من در ساعت 8:05 روز 15/4/89 در بیمارستان پیامیران واقع در خیابان پیامبر توسط خانم دکتر حشمت  به دنیا اومد منو بی حسی موضعی کردن و تمام مراحل عملو دیدم پسر کوچولوی من وقتی به دنیا اومد اومد پرستار چسبوند به صورتمو گفت مامان دیدی به دینا اومدم وزن بچه 4:20 چها رکیلو 200 گرم بود وزنش بالا بود و دکتر می گفت که به باباش رفته .

پسر قشگ من به علت اینکه افت قند کرده بود و اب رفته بود توی شش هاش 8 روز توی بیمارستان بود و چقدر برای منو باباش سخت بود هر روز می رفتیم بیمارستان و می یامدیم خونه بالاخره روز هشتم پسرمو بهم دادن و اومدیم خونه و مامان و فهیمه اومن اونجا و براش کادو آورودن و خاله فهیمه براش یک سیم کارت آورد راستی امید رفت و اسم فرشته کوچولومو رو بالاخره گذاشتیم ونداد

ونداد من خیلی ناز فتوکپی باباش چشماش هم روشن هیچیش به من نرفته بالخره حالا روزای خوب شروع شد هنوز نیومده خونه روز 25/4/89 بردیمش خونه مامانم اینا و حمامش کردیم و حمام دهش بود ونداد اصلا از آب نمی ترسه آروم آروم ونداد روز 27/4/89 نافش افتاد خیلی دیر نافش افتاد

روزها یکی یکی دارن می گذرناو ونداد داره بزرگ می یشه و شبا تا درست 40 روزگشیش نیم خوابید بلند می یشد هی شیر می خورد درست از 40 روزگشیش به بعد مثل آدم بزرگا گرفت خوابید

روز 7 مهر که وندا تقریبا 5/2 شده بود و بردیمش دکتر جواد غروبی و ختنه اش کردیم منو ومامان و امید چقدر بچم گریه کرد قربون خدا برم داشت همه کاررو می کرد این کار هم می کرد چقدر بچم گریه کرد و مامان پاهاشو گرفتو و منم بهش شیر دادم و امید هم دستشو گرفت بالاخره این عمل سخت هم تمام شد ونداد دیگه می خنده و با دستش یک چیزایی رو می گیره

ونداد در ماه 5/3 دیگه همه چیزو می گیره و به  سرو صوررتش می زنه

پسرم هر روز بزرگتر می یشه هو خیلی قشنگ تر می یشه

بالخره ونداد 5/5  ماهه شدو نشست چقدر برای منو امید این کارش جالب بود چقدر با نشستنش حال کردیم

ونداد در تقریبا در 6 ماهگی دو تا با همدیگه دندان در آوردچقدر پسرم خوشگل شده خیلی قشنگه ماه

راستی فرهود (دایت وندادم )وقتی تو 5/2 بودی از ایران رفت و رفت استرالیا ونداد تو عالم بچگی دعا کون ما هم از ایران بریم من اصلا اینجا رو دوست ندارم

من برای وندادم دعا می کونم همشه سالم باشه و همیشه موفق باشه و توی زندگی و توی درساشو دوست دارم پسرم آدم مودبی بشه به همه کمک کونه به مدارج عالی علم یرسه و زندگی خوبی تشکیل بده دوست دارم پسرم روی پاهای خودش وایسا بتونه برای من پسر خوبی و بعد ها برای زن و بچه هاش شوهر و پدری خوبی باشه من ا زته قلبم برای ونداد آرزوی می کونم پسرم عاشقتم می پرستمت فقط برات آرزوی  چیزای خوب دارم  

 


آخرین روزها

سلام پسر گل من دیگه کم مونده بیام با تو حرف بزنم

اخه یگه آخرین روزهای که من می یام اداره

دگیه داری منو یک کم اذیت می کنی

سرت اومده توی شیکمم هی من اذیت می کنه جوجوی من قشنگ مامام سالم سالم بیا بیرون بدون هیچ مشکلی باشه گلم به اندازه دنیا هم دست دارم دوست دارم بدونم چه شکلی هستی

 


سلام نی نی

سلام نی نی من از امروز درست 25 روز دیگه تو می یای پیش ما دیروز مامانی اومد و ساک لباسهای تو رو درست کردیم برات همه چیز گذاشتم باورم نمی یشه که توی این لباسها قرار یک بچه که اونم مال من قرار بگیره .جوجوی من تو عشق منی بیا من می خوام ببینمت جوجو تو رو خدا سالم سالم بیا داری می یای هم از خدا تشکر کن که تا این مدت به تو کمک کرد و به خدا بگو تا آخرش باهات باشه .

دوست دارم پسر گلم

 


تکون خوردن

ونداد عزیزم راستی نمی دونم از اسمت خوشت می یاد با نه انشااله که خوشت بیاد امروز هفته 31 است درست تو 7 هفته دیگه می خوای بیایی پریشب از مهمونی اومده بودم رفته بودیم تولد دایی بهزاد نشسته بودم تو سر قشنگتو به من نشون داد هی تکون می خوردی من تو رو احساس می کنم نمی دونی برام چه لذتی داره وقتی تو تکون می خوری

دوستت دارم عزیرم

 


وسایل خریدن

سلام پسر گلم می دونم که حالت امروز درست روز 3 اردیبهشت ماه بود که مامان انسی و بابایی و دایی فرهود اومدن و برای تو لباساتو آوردن چقدر قشنگ بود من و بابات کلی ذوق کردیما و با اون لباس ها کلی حال کردیم راستی مامان و بابای بابات هم بودن که مامانی اونا لباس رو  آرودن پسر گلم دیگه دارم برای اومدنت لحظه شماری می کنم که بتوانم با تو حرف بزنم .

پسری منو باباتو و مامانی روز سه شنبه رفتیم با هم کالسکه و کریرتو و روروکتو خریدیم با باباات داشتیم تا ساعت 2 شب اونو رو وصل  می کردیم.