سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل مامان و بابا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گل کوچولوی من عشق مامان

سلام پسر قشنگ قربون اون چشای قشنگت برم که پر از احساس مامانی من ونداد من دیگه گوشی رو بر می داره و می گه علو من قربون اون علو گفتنت بشم ونداد مامان وقتی دستاتو باز می کونی می خوای من بغلت کونم یعنی تمام زندگی یعنی همه چیز ونداد از دعاهای تو کوچولو مامانی داره خوب می یشه دعاهای تو وساینا و پرهام بود که مامانی داره خوب می شه ونداد بزرگ شدی خوش اخلاق باش مودب باش


ونداد در 10 ماهگی

سلام مامانی من امروز که اینو دارم برات می نویسم تقریبا 9 روز مونده که 10 ماهگیت تمام بشه امروز 4/2/90 است و مامانی رو بالاخره عمل کردن ونداد فردا جواب پاتولوژی مامانی رو می دن ونداد من عشق من برای مامانی دعوا کون دعوا کون هیچی نباشه دعا کون خوب خوب باشه .

خوب پسر گلام برات تعریف کونم از خودت ونداد تو یک شیطونی شدی حدودا 25 فرویدن بود که 2 تا دندون بالات بعد از یک عالمه دردی که کشیدی زد بیرون حالا امروز 4 تا دندون داری و می خندی 4 دندونات معلومه .دو تا پایین و دو تا بالا

راستی تو الان حدودا یک هفته است که داری چهار دستو پا راه می ری پریشب بابات گذاشته بود پیش خودتش تو رو یوهوی دیدم اومدی پیش من یک مسافتی رو طی کردی .تو الان دیگه دستم می زنی و بای بای هم می کونی تو انقدر بامزه ای که هروقت هر کی می خواد بره بیرون تو سریع دستو به طرفش می گیری که تو رو بغل کونه مثلا اگر من تو بغل کونم به پدرتم اهون اهون می کونی یک جوری یعنی تو هم بیا به حر حال تو عاشق بیرونی و به بابات تلویزون نشون می دی و دست می زنی بعد برات PMC رو تا می زارییم دست می زنی به حر حال خیلی با مزه شدی و حرکات جالبی انجام میدی دوست دارم

پسرم تو دیگه الان یواش یواش داری راه می ری ایشاله همیشه با این پاهای قشنگت به جاهای خوب بری .همیشه با این پاهات قدم های مثبت برداری برای همه . هیچ وقت با این پاهات به بیمارستان نری هیچوقت کارهای بد نکونی من از خدا برای تو تمام چیز های خوب آرزو دارم

ونداد من تو دیگه آب هم می گی دیگه ایشاله توی حرف زدن متین باشی ونداد هیچ وقت حرف های بد نزن هیچوقت زبونتو با حرف های بد کثیفت نکون هیچ وقت حرفای بد ازدهنت بیرون نده اگه هر وقت حرف بد بزنی مطمئم باش دل مامان می لزره .هیچ وقت دوست ندارم حرف بد از دهنت بیرون بیاد


دعا کون برای مامانی ونداد من

سلام ونداد قشنگ مامان

الان نمی دونم چند سالته که داری این نوشته های منو می خونی ولی دوست دارم قشنگ بخونی

وندادی الان درست 9 ماهت تمام شد و وارد 10 ماهگی شدی نمی دونی که چه قدر شیطونی ما دیشب با بابات رفیتم هایپر استار  و تو نمی دونی چقدر شیطونی کردی نشسته بودی روی اون صندلی ها هی به همه چیز دست می زدی ونداد درست از روز 10 فروردین ماه بود که تو دیگه بای بای کردی به همه بای بای می کردی حتی موقعی که داری شیر می خوری هم بای بای می کنی همه می خندن راستی دیگه من خوب می شناسی تا میری بغل کسی سریع خودتو پرت می کونی که می خوام بیام بغل مامانم من آرزوی چنین صحنه ای رو داشتم .

ونداد از تو یک خواهش می کونم برای مامانی دعا کون مامانی دو روز دیگه میره بیمارستان بخوابه برای عمل دعوا کون چیزیش نباشه دعوا کون خوب بشه مامانی الان تو رو نگه می داره من که الان دارم اینو برات می نویسم تو الان پیش مامانی هستی مامانی برات خیلی زحمت می کشه انقدر دوست داره تو صداش کونی ونداد من براش با اون دل کوچولوت دعوا کون دعوا کون مامانی خوب بشه باز هم تو رو نگه داره  باشه مامانی.

الان دارم اینو می نویشم نمی دونم چی می شه فقط از خدا می خوام بهم کمک کونه و مامانمو و همه مریضا رو شفا بده .آمین یا رب العالمین  


ونداد 9 ماهگی

سلام پسر قشنگم الان که دارم این یادداشت رو برات مینویسم روز 7/1/90 ساعت ده دقیقه به 10 صبح است  تو تقریبا هفته دیگه 9 ماهت تمام می یشه هنوز خیلی تنبلی و هنوز راه نمی ری چهار دست و پا هم راه نمیری پسر قشنگم ونداد مامان بزار برات تعریف کونم از خودت ونداد خیلی شیطون شدی دیگه به هیچ عنوان نمی شینی همش دوست داری از جات بلند بشی و من و بابات و تو رو وایساده نگه داریم دیشب داشتیم از خونه بیبی می یامدیم نشستی بغل بابات پشت فرمون منو بابات چقدر خوشحال شدیم .

راستی وندادی روز 10/12/89 تو بالاخره گفتی بابا و من و بابات کلی ذوق کردیم و حال کردیم هی می گی بابا بابا به به و قتی هم که خیلی گریه می کونی یک مامان هم می گی و کلی منو بابات ذوق م یکونیم ونداد تو نمیدونی منو بابات عاشقت هستیم خوب دیگه برات بگم دیگه منو می بینی دستاتو می گیری بالا و وندادی تو دیگه همه چیز می خوری هر چی بهت می دیم سریع می کونی توی دهنت ما نمی تونیم چیزی رو پهن کونیم سریع تو سفره مارو جمع می کونیم .

ونداد خوب برات از امسال بگم و سالی که گذشت امسال که شروع شد تو توی شکم من بودی دیگه داشتی اذیتم می کردی و بالاخره با همه سختی ها و قشنگی های که داشت  بالخره تو روز 15/4/89 روز سه شنبه درست ساعت 8:5 صبح توی بیمارستان پیامبران به دنیا اومدی شروع شد اوایل مامان خیلی خسه شدم چون اصلا بلد نیودم و ولی به هر حال بعد از 2 ماه راه افتادم از وقتی که شروع کردی به خندیدن خیلی برام شیرین شد و بالاخره آخر های شهریور بود که مامان بزرگ بابات فوت کرد و اوایل مهر بود که پسیر عمو جهانگیر فوت کرد حالا بماندو دیگه من بعد از 6 ماه رفتم سر کار ونداد از اینجا به بعد به حرفای من گوش بده حرفای منو برای خودت عبرت بدون می دونم باید هر چیزی رو خودت امتحان کونی خودت تجربه کونی ولی قبل از تجربه کردن لازم است اینا رو هم بدونی

پسر قشنگم مامان یک دوست داشت اسمش آرزو بود که نزدیک عید بود که خودشو کشت گوش کون آرزو ساده بود آرزو عاطفی بود آرزو خیلی گول خورد آرزو حرفای یک نامردو گوش داد و خیلی زود باور یود ونداد من توی زندگیت هیچ وقت ساده نباش هیچوقت زود باور نباش هیچ وقت به هیچ کسی اعتماد نکن هیچ وقت هر کسی رو محرم خودت ندون جز پدر و مادرت همیشه مرد باش مثل یک مرد بزرگ باش مامان برای زنت مرد باش بزار پشتتش باش مامان کاری رو که بابات کرد تو نکون کاری که منو تو رو به خانواده اش فروخت مامان هیچ وقت به زنت بی احترامی نکون بهش احترام بذار دوستش داشته باش تا از اون طریق اون منو دوست داشته باشه اول زنت بعد من من فقط وظیفه دارم تو رو بزرگ کونم درست تربیت کونم تحویل زنت بدم مامان من یک خواهش دیگه همیشه قبل از اینکه به دینا بیایی بابات گفت اگه بچه داشته باشی من سیگارو می ذارم کنار وقتی بچه دار شدم گفت می ذارم کنار مامانی من حریف بابات نشدم از تو خواهش میکونم تو هیچ وقت سیگار نکشی حتی امتحانشم نکون مشروب هم نخور خودت بزرگ می شی و می فهمی واسه چی اینا رو بهت می گم .

مامان تو یک مزیت داری تو خیلی خوش خنده ای بر عکس بابات که اصلا نمی خنده تو حتی موقعی که از خواب بلند می شی می خندی و ایشاله همیشه این خنده روی لبای قشنگت باشه ونداد به همه بخند تا دنیا بهت بخنده به همه احترام بذار تا همه بهت احترام بذارن 

همیشه بخند ونداد همیشه همیشه چیزی که مامان ازت می خواد ونداد خوب باش مهربان باش بخند ساده نباش زود باور نباش عاطفی نباش به زنت احترام بذار سیگار نکش خوش اخلاق باش 

وقتی بزرگ شدی بازم از من بپرس برات تعریف می کونم دوست دارم  


پسرم در 8 ماهگی

    نظر

سلام خوبی پسر گول و قشنگم وندادی مامان خیلی دوستت داره: راستی بگم ونداد الان حدوداٌ 8 ماهشه یعنی ونداد 5 روز دیگه مونده تا برسه 8 ماهش تمام بشه ونداد دیشب تا صبح نخوابید همش شیر خورد مامانی الان که اومدم سر کار دارم از خواب دارم از خواب می میرم با این حال عاشقتم .

پسر قشنگم هنوز داره تنبل بازی در می آره و هنوز نتونسته که چهاردستو پا راه بره و تنبل هر چیزی رو که می خواد با گریه می گیره و روی زمین که می خوابونیمش خودشو فقط تکون می ده

وندادی من وقتی از سر کار می یام خونه تو دستو و پا می زنی و همه خستگی منو از بین می بری باورت نمی یشه وقتی که مییام خونه و تو می خندی جقدر  خوشحال می یشنم

وندادی بابات اصلا با من همکاری نمی کونه منو کمک نمی کونه خسته شدم

پسری تو مال خود خود منی

عاشق تمام حرکاتتم