سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل مامان و بابا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ونداد 9 ماهگی

سلام پسر قشنگم الان که دارم این یادداشت رو برات مینویسم روز 7/1/90 ساعت ده دقیقه به 10 صبح است  تو تقریبا هفته دیگه 9 ماهت تمام می یشه هنوز خیلی تنبلی و هنوز راه نمی ری چهار دست و پا هم راه نمیری پسر قشنگم ونداد مامان بزار برات تعریف کونم از خودت ونداد خیلی شیطون شدی دیگه به هیچ عنوان نمی شینی همش دوست داری از جات بلند بشی و من و بابات و تو رو وایساده نگه داریم دیشب داشتیم از خونه بیبی می یامدیم نشستی بغل بابات پشت فرمون منو بابات چقدر خوشحال شدیم .

راستی وندادی روز 10/12/89 تو بالاخره گفتی بابا و من و بابات کلی ذوق کردیم و حال کردیم هی می گی بابا بابا به به و قتی هم که خیلی گریه می کونی یک مامان هم می گی و کلی منو بابات ذوق م یکونیم ونداد تو نمیدونی منو بابات عاشقت هستیم خوب دیگه برات بگم دیگه منو می بینی دستاتو می گیری بالا و وندادی تو دیگه همه چیز می خوری هر چی بهت می دیم سریع می کونی توی دهنت ما نمی تونیم چیزی رو پهن کونیم سریع تو سفره مارو جمع می کونیم .

ونداد خوب برات از امسال بگم و سالی که گذشت امسال که شروع شد تو توی شکم من بودی دیگه داشتی اذیتم می کردی و بالاخره با همه سختی ها و قشنگی های که داشت  بالخره تو روز 15/4/89 روز سه شنبه درست ساعت 8:5 صبح توی بیمارستان پیامبران به دنیا اومدی شروع شد اوایل مامان خیلی خسه شدم چون اصلا بلد نیودم و ولی به هر حال بعد از 2 ماه راه افتادم از وقتی که شروع کردی به خندیدن خیلی برام شیرین شد و بالاخره آخر های شهریور بود که مامان بزرگ بابات فوت کرد و اوایل مهر بود که پسیر عمو جهانگیر فوت کرد حالا بماندو دیگه من بعد از 6 ماه رفتم سر کار ونداد از اینجا به بعد به حرفای من گوش بده حرفای منو برای خودت عبرت بدون می دونم باید هر چیزی رو خودت امتحان کونی خودت تجربه کونی ولی قبل از تجربه کردن لازم است اینا رو هم بدونی

پسر قشنگم مامان یک دوست داشت اسمش آرزو بود که نزدیک عید بود که خودشو کشت گوش کون آرزو ساده بود آرزو عاطفی بود آرزو خیلی گول خورد آرزو حرفای یک نامردو گوش داد و خیلی زود باور یود ونداد من توی زندگیت هیچ وقت ساده نباش هیچوقت زود باور نباش هیچ وقت به هیچ کسی اعتماد نکن هیچ وقت هر کسی رو محرم خودت ندون جز پدر و مادرت همیشه مرد باش مثل یک مرد بزرگ باش مامان برای زنت مرد باش بزار پشتتش باش مامان کاری رو که بابات کرد تو نکون کاری که منو تو رو به خانواده اش فروخت مامان هیچ وقت به زنت بی احترامی نکون بهش احترام بذار دوستش داشته باش تا از اون طریق اون منو دوست داشته باشه اول زنت بعد من من فقط وظیفه دارم تو رو بزرگ کونم درست تربیت کونم تحویل زنت بدم مامان من یک خواهش دیگه همیشه قبل از اینکه به دینا بیایی بابات گفت اگه بچه داشته باشی من سیگارو می ذارم کنار وقتی بچه دار شدم گفت می ذارم کنار مامانی من حریف بابات نشدم از تو خواهش میکونم تو هیچ وقت سیگار نکشی حتی امتحانشم نکون مشروب هم نخور خودت بزرگ می شی و می فهمی واسه چی اینا رو بهت می گم .

مامان تو یک مزیت داری تو خیلی خوش خنده ای بر عکس بابات که اصلا نمی خنده تو حتی موقعی که از خواب بلند می شی می خندی و ایشاله همیشه این خنده روی لبای قشنگت باشه ونداد به همه بخند تا دنیا بهت بخنده به همه احترام بذار تا همه بهت احترام بذارن 

همیشه بخند ونداد همیشه همیشه چیزی که مامان ازت می خواد ونداد خوب باش مهربان باش بخند ساده نباش زود باور نباش عاطفی نباش به زنت احترام بذار سیگار نکش خوش اخلاق باش 

وقتی بزرگ شدی بازم از من بپرس برات تعریف می کونم دوست دارم